نقش پویایی کنتراست در درک از محیط
نقش پویایی کنتراست در درک از محیط جزء بنیادی ترین نقوشی که موجب فهم و بسط ادارک ما از فضای پیرامون می شود. بیشترین کنترل روی آثار بصری، درک ارتباط بین پیام و معنا با تکنیک های بصری است. راهنمایی های مفیدی که روانشناسی شناخت درباره ی آشنایی با خصوصیات و شرایط اساسی عناصر بصری ارائه کرده است، پایه ی مستحکمی برای کسانی فراهم می کند که خواهان سواد بصری هستند.
اما با متمرکز شدن بر عملکرد تکنیک ها کنترل بیشتری بر معنای بصری حاصل می شود. از میان تمام تکنیک هایی که در مقالات قبلی بر شمرده شد، هیچ کدام در کنترل یک پیام بصری به پای نقش پویایی کنتراست نمی رسد.
برای مطالعه در مورد سایر مباحث سواد بصری به مقالات زیر رجوع کنید به:
- عناصر بصری پایه در طراحی : شکل و جهت؛
- بخش تحتانی سمت چپ در طراحی : میدان بصری؛
- یکسان سازی و برجسته سازی تنش بصری؛
- ترکیب بندی در طراحی : راهنمای سواد بصری؛
- خصوصیات پیام های بصری؛
- تنش بصری در طراحی : کاربرد؛
- بعُد در تصاویر بصري (پرسپکتیو در طراحی)؛
- راه های کسب سواد بصری؛
- سایه روشن در طراحی : کارکرد ها؛
- خط در گرافیک : ساختار و عملکرد؛
- کشش و گروه بندی در طراحی گرافیک؛
- تعادل در طراحی گرافیک : مقدمه.
- آناتومی پیام بصری : سطوح دریافت.
نقش پویایی کنتراست و هارمونی
همان گونه که در سایر مقالات اشاره شد، تکنیک های بصری به صورت دو قطب در مقابل یکدیگر دسته بندی می شوند. این دسته بندی نه تنها برای تشریح و تأکید بر دامنه وسیعی از امکانات قابل دسترس در طراحی و تفسیر شرایط بصری صورت گرفته است بلکه شدت اهمیت تکنیک و نقش پویایی کنتراست را در کل رسانه ی بصری بیان می کند. زمانی که مفاهیم در مقابل ضد خود قرار می گیرند معنی پیدا می کنند. آیا می توان گرما را بدون مفهوم سرما و بلند را بدون کوتاه و شیرینی را بدون تلخی درک کرد؟
کنتراست بین مفاهیم و واکنش های نظام حسی به آنها با استفاده از فرمول بندی های متضاد صورت می گیرد. سوزانه لانگرا در مقاله ای به نام تجرید در علوم و تجرید در هنر می نویسد:
«اصول اولیه ی فرم ارتباط نزدیکی بین وحدت حسی و تمایز منطقی تعیین می کنند که برای پیشینیان شناخته شده بود و به آن وحدت اضداد می گفتند.»
نقش پویایی کنتراست در فرایند تفکیک بصری نیرویی حیاتی برای ایجاد یک کل منسجم است. در همه ی هنرها کنتراست ابزاری قوی برای بیان و وسیله ای برای شدت بخشیدن به معنی و به تبع آن ساده کردن ارتباط است. اگر چه در فهرست تکنیک ها هارمونی در نقطه ی مقابل کنتراست محسوب می شود اما با تأکید بیشتری باید گفت که هر دو در کلیت فرایند بصری اهمیت فوق العاده ای دارند.
آنها فرایند کاملا پویا و در حال رشدی از چگونگی دیدن عناصر بصری و در نتیجه چگونگی درک آنچه را که می بینیم عرضه می کنند. ارگانیسم انسان به دنبال هارمونی و حالت آرامش است. همان که بوداییان به آن ذن و مدیتیشن می گویند.
تعادل نیازهای انسان با پویایی کنتراست
نیاز به سازمان دهی تمام محرک ها در کلی منطقی همان چیزی است که آزمایشات گشتالت پیشنهاد می کند. کاهش تنش، توضیح و تفسیر منطقی، و رفع پریشانی همگی در نیازهای انسان نقشی غالب ایفا می کنند. تنها در بطن نتیجه گیری منطقی برای این جستجوی فعال و بی پایان است که نقش پویایی کنتراست معلوم می شود. اگر ذهن انسان در فرایند تفکر به هر آنچه که با شوق و حرارت به دنبالش بود دست می یافت، چه می شد؟
مطمئنا حالت بی وزنی، ثبوت، تعادل بی حرکت تعادل مطلق حاصل می شود. کنتراست، نیروی متقابلی برای این اشتیاق انسان است. بی تعادلی، شوک و تحریک مانع توجه می شوند. بدون کنتراست ذهن چیزی را حس نمی کند و به سمت مرگ و نیستی می رود. در این حالت چه ما میلی به مرگ در خود حس کنیم و چه نه، نجوایی آرام در گوش ما زمزمه می کند “رها شو”، حل کردن و به نتیجه رسیدن مطلق، حس کامل و نهایی آن نیست.
مانند محیطی که کلا از یک نوع خاکستری متوسط پوشیده شده باشد و در آن بینایی وجود دارد اما چیزی دیده نمی شود، در این حالت نیز ما زنده ایم اما زندگی را حس نمی کنیم. مانند پالینوروس زنده به گور که محکوم شده بود تا همه چیز را در قبر احساس کند ما نیز زندگی مرگباری خواهیم داشت.
رویاهای ما نوعی تعریق مغز
در بحث نقش پویایی کنتراست روان شناسان معتقدند که رویاهای ما نوعی تعریق مغز است که از طریق آن سموم روان دفع شده و ذهن پاک و پالوده می شود. وجود این رویاها در بهداشت روانی ما بسیار مؤثر است. بنابراین زندگی نیاز مبرمی به تجربیات حسی غنی مخصوصا بینایی دارد. ما بسیار بیشتر از آنچه نیاز داریم می بینیم، اما اشتیاق دیدن در ما هیچ وقت کم نمی شود.
ما به واسطه ی بینایی با دنیا و پیچیدگی هایش ارتباط برقرار می کنیم، از طریق چیزی که شعرا آن را «چشم باطن» می نامند به صورت بصری فکر می کنیم. اگر در این روند، بینایی به سمت بی طرفی مطلق میل کند، این خود جریان است و نه نتیجه ی نهایی آن که باید به آن توجه کرد.